بانگ برداشتن و فریاد کردن شتر از زدن یا از گرانباری بار گران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زجر کردن ناقه را به کلمه عاج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بار بار برداشتن آواز را و فریاد و بانگ کردن. (منتهی الارب) ، یا را جیم کردن به لغت قضاعه، گویند: هذا راعج خرج معج، یعنی راعی خرج معی. (منتهی الارب)
بانگ برداشتن و فریاد کردن شتر از زدن یا از گرانباری بار گران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زجر کردن ناقه را به کلمه عاج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بار بار برداشتن آواز را و فریاد و بانگ کردن. (منتهی الارب) ، یا را جیم کردن به لغت قضاعه، گویند: هذا راعج خرج معج، یعنی راعی خرج معی. (منتهی الارب)
با بانگ و فریاد از هر چیزی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب در مادۀ عج) : مانند سیل مواج و بحر عجاج و ابر عجعاج و ریح مهداج بجنبش درآمده متعاقب روان شد. (از درۀ نادره ص 229) ، اسب گرامی نژاد سالخورده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
با بانگ و فریاد از هر چیزی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب در مادۀ عج) : مانند سیل مواج و بحر عجاج و ابر عجعاج و ریح مهداج بجنبش درآمده متعاقب روان شد. (از درۀ نادره ص 229) ، اسب گرامی نژاد سالخورده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
کلمه ای است که بدان شتر را زجر کنند تا بازایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم صوت است که بوسیلۀ آن شتران زجر میشوند تا حبس گردند. (از اقرب الموارد) ، در تداول عامۀ فارسی زبانان صورتی از اه اه صوت تنفر و انزجار است
کلمه ای است که بدان شتر را زجر کنند تا بازایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم صوت است که بوسیلۀ آن شتران زجر میشوند تا حبس گردند. (از اقرب الموارد) ، در تداول عامۀ فارسی زبانان صورتی از اَه ْاَه ْ صوت تنفر و انزجار است
گرد. (منتهی الارب) ، دود. (منتهی الارب). عجاج و عجاجه اخص از عجاج است. (اقرب الموارد) ، گلۀ بزرگ از شتران. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر بسیار و بزرگ جثه. (اقرب الموارد) (شرح قاموس) ، لبد عجاجته، بازداشت خود را از چیزی که در آن بوده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، لف عجاجته علیهم، تاراج آورد بر آنها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
گرد. (منتهی الارب) ، دود. (منتهی الارب). عجاج و عجاجه اخص از عجاج است. (اقرب الموارد) ، گلۀ بزرگ از شتران. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر بسیار و بزرگ جثه. (اقرب الموارد) (شرح قاموس) ، لبد عجاجته، بازداشت خود را از چیزی که در آن بوده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، لف عجاجته علیهم، تاراج آورد بر آنها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)